بازی کامپیوتری Twin Mirror در سه عدد دیسک DVD 5GB ارائه می گردد .
در انبار موجود نیست
تاریخ در دسترس بودن
ستینگ داستانی Twin Mirror شباهتهایی هم به Life is Strange دارد. همچون آن بازی، کاراکتر اصلی به شکلی ناگهانی و بدون خداحافظی به شهر دیگری مهاجرت میکند، اما پس از چند سال به دلیل یک اتفاق مهم، مجبور به بازگشت به مکانی میشود که به دلیل اشتباهات گذشته، دیگر حتی بین دوستان سابقش هم محبوب نیست. در Twin Mirror، این اتفاق مرگ «نیک»، صمیمیترین دوست سم است که ظاهرا اتفاقی و در اثر سانحهی رانندگی بوده، اما مشکوک شدن «باگ»، دختر نوجوان نیک به اتفاقی بودن مرگ پدرش، کلید وقایع بازی را میزند. باگ که هنوز بخاطر جدایی ناگهانی سم هنوز از دستش عصبانی است، از او میخواهد که در این ماجرا تحقیق کند. بدین ترتیب سم مجبور میشود هم برای آرام کردن وجدان خود و هم برقرار کردن عدالت در حق بهترین دوستش، با شهر و مردمی که یک بار از دستشان فرار کرده، روبهرو شود.
علیرغم اینکه مهمترین عنصر بازی Twin Mirror داستان آن است، اما در این جنبه اصلا رضایتبخش نیست. بازی از بستر مناسبی که داستان با وجود کلیشهای بودن در اختیارش گذاشته، استفادهی کافی نمیبرد و از همان ابتدا با ریتمی عجیب و غریب ادامه یافته و تمام میشود. یکی از دلایل مهاجرت ناگهانی سم، منفور شدن او نزد مردم شهر Basswood به علت مقالهای بوده که در رابطه با مشکلات ایمنی معدن شهر نوشته است. این گزارش سم منجر به تعطیلی معدن و آجر شدن نان درصد زیادی از مردم بسوود شده و آنها سم را مقصر بدبختیهای خود میدانند. با این حال چنین چیزی هنگام تعامل با NPCها که زمان زیادی از بازی را به خود اختصاص داده، چندان حس نمیشود. در بهترین حالت، تعدادی قلدر به نخنماترین شکل ممکن سم را در خیابان تهدید میکنند. ظاهرا مقولهی «دوگانگی» تم اصلی بازی است اما پرداخت داستان به آن چنان ناقص است که هیچگاه ذهن بازیکن را درگیر خود نمیکند. همین مسئلهی تعطیلی معدن را در نظر بگیرید؛ سم با علم به اینکه ادامهی فعالیت معدن جان تعداد زیادی انسان را به خطر میانداخت، گزارش خود را منتشر کرد، اما این کار او ضربهی اقتصادی بزرگی به Basswood زد و او را میان مردم منفور میکرد. با این وجود نمیبینیم که ذهن سم چندان درگیری این اتفاق مهم باشد یا مثلا با شخصیت دوم خود بخاطر آن بگو مگو کند. با ادامه یافتن داستان، بیشتر اینطور به نظر میرسد که سم صرفا برای حل معمای مرگ نیک به شهر آمده و اصلا قرار نیست با پیامدهای انتخابهای خود روبهرو شود.
ریتم بازی چنان پراشکال است که درست در جایی که کمی برای فهمیدن حقیقت ماجرا و سرنوشت کاراکترها اشتیاق پیدا میکنید، با چیزی که حتی نمیتوان اسمش را پیچش داستانی گذاشت به اتمام میرسد
بازی حتی در حق مهمترین عناصر تشکیلدهندهی خود هم کملطفی میکند. هیچگاه مشخص نمیشود که سم دقیقا چگونه توانایی بهرهگیری از قصر حافظه را بهدست آورده و اصلا آیا ارتباطی میان آن و مشکلات روانی او وجود دارد یا خیر. نهایت استفادهای که Twin Mirror از کپی سم و قصر حافظهی او میکند، در گسترش گزینههای دیالوگ و مکانیکهای کارآگاهی گیمپلی است. سناریوهای محدودی در بازی وجود دارد که سم باید با جستوجو در محیط به جمعآوری شواهد و مدارک پرداخته و از آنها نتیجهگیری کند. با جمعآوری شواهد کافی، او وارد قصر حافظهاش میشود و باید میان سناریوهای مختلف، محتملترین را انتخاب کند. این بخش از بازی با آن که از ریشه نوآورانه نیست، اما پیادهسازی جالبی دارد. انتخاب میان سناریوهای مختلف و رسیدن به راهحل نهایی با آزمون و خطا یکی از نقاط قوت بازی است، اما نه گستردگی دارد و نه تنوع چندانی که در خاطر بماند یا چالش خاصی درست کند. درگیری سم با کپی خود هم نهایتا به چند مرحلهی سطحی ختم شده که کشمکشهای ذهنی او با خودش را نشان میدهد. اجرای بازیگران بازی هم اصلا کمکی به ارتباط گرفتن با کاراکترها و داستان نمیکند. انیمیشنها خشک و بیروح هستند و در بسیاری از مواقع حتی هماهنگی لب زدن و صدا وجود ندارد. پرداخت به کاراکترها و روابطشان بسیار سطحی است و با دیالوگنویسی نخنما و صداپیشگی کمتاثیری همراه است که هیچ جای همذاتپنداری حتی با کاراکتر اصلی هم نمیگذارد. اوضاع بازی از لحاظ گرافیکی کمی بهتر است، اگرچه با یک بنچمارک فوقالعاده طرف نیستیم. Twin Mirror در فضاسازی و انتقال حس جداافتادگی سم از دیگران نسبتا موفق عمل میکند، اما متاسفانه همین مشخصه تحت الشعاع مشکلات متعدد داستانی، صداپیشگی و سناریونویسی قرار میگیرد و نمیتواند ضعفهای بازی را پوشش دهد.
روایت کارآگاهی داستان بیرمق و غالبا کمهیجان است و به شکلی عجیب سر هم بندی میشود. کل طول بازی نهایتا شش ساعت است که بسیار کند و کم جان جلو میرود و با نزدیک شدن به نقطهی اوج داستان، ناگهان سرعت میگیرد و در نهایت ناقص رها میشود. ریتم بازی چنان پراشکال است که درست در جایی که کمی برای فهمیدن حقیقت ماجرا و سرنوشت کاراکترها اشتیاق پیدا میکنید، با چیزی که حتی نمیتوان اسمش را پیچش داستانی گذاشت به اتمام میرسد. شاید اگر Dontnod همان روند انتشار اپیزودیک را برای این بازی هم در پیش میگرفت، میتوانست زمان بیشتری برای پرورش داستان و کاراکترها صرف کند و تاثیری که در نظر داشت را بگذارد. مشخص شدن تکلیف سم با مشکلات روانیاش و همچنین شیوهی برملا شدن راز پشت وقایع Basswood چنان ناراضیکننده انجام میشود که میتوانم بگویم در میان بازیهای امسال پیش نیامده بود تا این حد ناامید شوم. علم به اینکه این استودیو چطور توانسته بود Life is Strange را با آن داستان تاثیرگذار و کاراکترهای ملموسی که به خوبی میتوانستید با آنها ارتباط برقرار کنید بسازد، بیشتر آدم را سرخورده میکند.
حداقل سیستم مورد نیاز:
OS: Windows 7 or above (64-bit Operating System Required)
Processor: Intel Core i3 2100 or AMD Phenom X4 945
Memory: 4 Gb of RAM
Storage: 30 Gb of free space
DirectX: 11
Graphics: AMD Radeon HD7790 or Nvidia GeForce GTX 750
سیستم پیشنهادی:
OS: Windows 10 64-bit
Processor: Intel Core i3 6100 or AMD Athlon X4 845
Memory: 8 Gb of RAM
Storage: 30 Gb of free space
DirectX: 11
Graphics: AMD Radeon RX560 4GB or Nvidia GeForce GTX 1050
Adventure